وجود مادران راقدر بشناسیم
ژوئن 27, 2019متن کامل خطبه غدیر خم با ترجمه فارسی
آوریل 10, 2020
چو فرمان ز یزدان بود ؛ حق است فرمانبری و را باشد اسماء حسنا ؛ سزاوار فرماندهی
چو فرمود بر ناس ؛ حج ” من استطاع ” مکلف بود هر توانگر ؛ شایسته و مستطاع
بیت عتیقست ” اول بیت للناس ؛ ببکة مبارکا ” تا شود کامل هرمومنی ؛ بشرطها و شروطها
آنگه که زاده شد عریان ؛ به پارچه ای پیچیدند تا محرم یاد آرد وقت یقین ؛ ورا با کفن می پیچند
چو محرم شد ؛ طواف و سعی با حال ؛ نه قال به صحرا معرفت را ؛ بمشعر؛ یابد کمال
به قربانگه منا ؛ قربانی کند جسم و هم جان را سپس سر تراشد ؛ بزداید آرایش و جاه را
پس برائت جوید با رمی ؛ شیطان خناس را تا که زین پس ؛ اجابت نکند ؛ نفس اماره را
حال عمل کرد فرایض و ؛ خویش خرسند نمود لیک قبول آن فرایض ؛ ز نظر دور نمود
هر ساله حاجیان سوی حجازند ؛ با انتظار مبادا ؛ بی ره توشه خواهند ز او ؛ انتصار!
گر مسافر می سپارد راهی را ؛ بی هدف لاجرم گمره شود ؛ توشه اش گردد ، علف
وه ؛ چه خوب است آدمی باشد ؛ نیکو خصال پیش زانکه ؛ پا نهد اندر حرم ؛ کعبه را یابد وصال
بجای دعا و نیایش ؛ رو سوی بازارستان کند درطواف و سعی بازار ؛ جسم وجان خسته کند
چه بسیارست ؛ کعبه همین جا و ما ؛ نمی بینیم بیهوده با رنج سفر خسته شویم ؛ دوست نیابیم
بعض شبها با دست نیاز ؛ با گریه و امن یجیب صبح چو ؛ بیدار شویم ؛ در فکر مکر و فریب
تا به کی بیدار شویم زین خواب غفلت کورکور تا که ناگه در رسد مرگ ؛ دریابیم تاریکی گور
وان زمان هیچ ناید به کار ؛ آن همه رنج چون ندیدیم به نزدیکی خود ؛ آن همه گنج
یک دست نوازش بر سر و موی ؛ یتیم بهتر از آنست به ظاهر؛ که کنیم رمی رجیم
درکتاب آمد هربار ” مما رزقناکم ینفقون ” همره با صلات ؛ شرط سفر ؛ تا شوی از یوقنون
من شنیدستم حدیثی از صادق آل رسول که پرسید ازو کدامین را ست ؛ حجش قبول؟
فرمود بنگر دو انگشتان مرا ؛ اندر میان گر تو آدمی دیدی ؛ اوست حاجی در میان
چون نگه کرد پرسنده ؛ جز بهائم می نبود که همی گردند گرد خانه ؛ کان کعبه بود
فرمود ؛ من و این شتر و علی ابن یقطین در بصره که دادش خرج حج را مستعین
نیست کس را در این درگه ؛ کو حاجی شده حاجی آنست که پیش از سفر ؛ حاجی شده
کعبه ی دل کرده باشد ؛ به نیکی با صفا وانگهی کوشد ؛ به راه مروه و کوه صفا
آری آسان است حاجی شدن ؛ لیک ؛ آدم شدن تا نباشد خوی سخی ؛ کی بود آدمی را کامل شدن ؟
شح نفس است ؛ آدمی را دور سازد از یوقنون چو فرمود ” من یوق شح نفسه ” گردد از مفلحون
” مرد نکونام نمیرد هرگز ” چوباشد نیک کردار چون بود او ؛ همواره رازق ؛ چون پروردگار
شرط وصال حق باشد ؛ یاری و وصل با بیچارگان چون بگیرد دست مسکین ؛ همراه باشد با درماندگان
آری در آرزوی وصال تو بود ؛ کامدم به حریم بامید آنگه که آید یقین ؛ پناهم دهی زشرروز عقیم
پیروزا ؛ مکه رفتی ؛ کعبه را طائف شدی کاش قبل رفتن دست مسکینی را طالب می شدی
نویسنده : پیروز کاشانی